ادبيات متوسطه دوره اول(عارفي)

توضيحات كامل درس فارسي پايه هاي هفتم و هشتم و نهم

درس ششم فارسي نهم :آداب زندگاني+فايل صوتي درس

۳,۲۸۲ بازديد

بدان كه مردم بي هنر مادام بي سود باشد، چون مغيلان كه تن دارد و سايه ندارد؛

معني: اي پسر بدان كه انسان بي فضيلت هميشه بي فايده است، مانند درختچه خارشتر كه جسم دارد ولي سايه ندارد.(اين عبارت آرايه ي تشبيه دارد)

نه خود را سود كند نه غير خود را؛ معني: (چنين انساني) نه براي خود سودمند است و نه براي ديگران.

جهد كن كه اگر چه اصيل وگوهري باشي گوهرتن نيز داري كه گوهرتن از گوهر اصل بهتر بود؛ معني: با وجود داشتن اصل و نسب نيكو تلاش كن شايستگي فردي نيز داشته باشي زيرا شايستگي فردي از اصل و نسب نيكو بهتر است.

چنان كه گفته اند: بزرگي خرد و دانش راست نه گوهر و تخمه را، معني: زيرا همان گونه كه گفته اند: بزرگي انسان به عقل و دانش اوست نه به اصل و نژاد او

اگر مردم را با گوهر اصل گوهر هنر نباشد، صحبت هيچ كس را به كار نيايد. معني: اگرانسان همراه با اصل و نسب نيكو شايستگي فردي نداشته باشد، براي همنشيني با هيچ كسي مناسب نيست.

در هر كه اين دو گوهر يابي، چنگ در وي زن و از دست مگذار كه وي همه را به كار آيد. معني: درهر كس اين دو ويژگي( اصل و نسب نيكو و شايستگي فردي) را يافتي با او ارتياط برقرار كن و او را از دست نده زيرا چنين انساني براي همه سودمنده است

درس چهارم: هم نشين

۱,۴۱۰ بازديد

درس چهارم هم نشين

     هم نشين

 * مصاحبت با يك دوست خوب و شكيبا ، هم چون وزش نسيم دل انگيزي است كه احساس آرامش و سبكي و صفاي درون را در ما زنده مي سازد.

معني : هم نشين با دوستي خوب و صبور ، مانند ورزش باد ملايم و خوبي است كه احساس آرامش و راحتي و پاكي درون را در ما شاداب مي سازد.

لغت :مصاحبت : هم صحبتي ، هم نشيني / شكيبا : بردبار ، صبور / دل انگيز : خوب ، پسنديده / سبكي : راحتي ، آرامش / صفا : پاكي

آرايه :مصاحبت مانند وزش نسيم : تشبيه

بيت :

  • ديدار يار غايب ف داني چه ذوق دارد ؟     ابري كه در بيابان بر تشنه اي ببارد

معني : ايا مي داني ، ديدن يار غايب ، چقدر لذّت بخش است ؟ مانند ابري است كه در بيابان بر انسان تشنه اي مي بارد.

لغت : ديدار : ديدن ، ملاقات كردن / غايب : كسي كه در جايي حضور ندارد. / ذوق : شوق و اشتياق

آرايه : ديدار يار غايب به ابر مانند شده است. / تكرار « ر » و « ب » : نغمه حروف / ابر و باريدن » مراعات نظير

نكته دستوري :

بيت از چهار جمله ، تشكيل شده است. ( بعد از ابري فعل « است » حذف شده )

* چه بسيارند كساني كه لاف دوستي مي زنند ، امّا در حقيقت ، گرگاني در جامه ي ميشان اند.

معني : انسان هاي زيادي وجود دارند كه بيهوده ، ادّعاي دوستي مي كنند ، امّا در حقيقت ، مانند گرگ هاي درنده هستند كه خود را در لباس گوسفندان ، مهربان و دوست داشتني ، نشان مي دهند .

لغت : لاف زدن : ادّعاي زياده از حد ، بيهوده گويي ، خودستايي كردن / جامعه : لباس

آرايه : لاف زدن ، كنايه / گرگاني هستند : تشبيه / گرگان و ميشان : تضاد / گرگاني در جامه ي ميشان اند : كنايه

* از هم نشيني با بدان پرهيز كن كه هم چون شمشير برهنه ، ظاهرش زيبا و اثرش زشت است.

                                                                                                (ازامام جواد (ع)...)

معني : از هم نشيني با انسان هاي بد دوري كن ، زيرا مانند شمشيري بي غلاف هستند كه ظاهري زيبا دارند ، امّا نتيجه ي دوستي كردن با آن ها ، ناپسند و زشت است. ( شمشير ، نتيجه اش ، قتل و خون ريزي است و انسان هاي بد كارهاي زشت و ناپسند مي كنند.)

آرايه : هم نشيني با بدان مانند شمشير است : تشبيه / زشت و زيبا : تضاد

 بيت :

  • تا تواني مي گريز از يار بد                  يار بد ، بدتر بود از مار بد

معني : تلاش كن كه از دوست بد دوري كني زيرا ، دوست بد از مار ترسناك ، بدتر است.

آرايه : تكرار « ب » و « د » : واج آرايي / يار بد به مار مانند شده : تشبيه / يار و مار : جناس / بد و بد : تكرار

بيت :

  • مار بد تنها تو را بر جان زند                 يار بد بر جان و بر ايمان زند

معني : مار بد فقط ، جان تو را مي گيرد و تو را نابود مي كند ، اما يار بد علاوه بر جان تو ، ايمان و اعتقاد تو را هم از بين مي برد.

آرايه : مار و يار : جناس / تكرار حرف « ب » : واج آرايي / جان و جان : تكرار

* بدان كه هر كس صحبت و دوستي را نشايد بلكه بايد كه صحبت با كسي دارند كه در وي سه خصلت بود : اول آن كه عاقل بود كه در صحبت احمق و نادان هيچ فايده نبود ؛ دوم آن نيكو خلق بود ، كه در بدخو سلامت نبود ؛ سون آن كه به صلاح بود ، كه هر كه به معصيت ، مصر بود از خداي نترسد و هر كه از خداي نترسد ، بر وي اعتماد نبود.

معني : آگاه باش كه هر كسي شايسته دوستي و هم نشيني نيست ، بلكه شايسته است كه با كسي هم نشين باشيم كه داراي سه ويژگي باشد : اول آن كه دانا باشد ، زيرا هم نشيني با انسان احمق و نادان هيچ سود و فايده اي ندارد ؛ دوم آن كه ، خوش اخلاق باشد زيرا انسان بد اخلاق بيمار و ناراحت است ؛ سوم آن كه درستكار و صالح باشد ، زيرا هر كسي كه به گناه كردن اصرار دارد از خدا نمي ترسد و قابل اعتماد نيست.

لغت : صحبت : هم نشيني / نشايد : شايسته نيست / خصلت : ويژگي / عاقل : دانا / احمق : نادان / نيكو خلق : نيكوكار ، درستكار / بد خو : بد اخلاق / صلاح : نيكي ، درستي / معصيت : گناه ، نافرماني / مصر : اصرار كننده ، پافشاري كننده / اعتماد : پشت گرمي ، ياري ، اميد داشتن به كارآيي

آرايه : عاقل و احمق : تضاد / عاقل و نادان : تضاد / نيكو خلق و بد خلق : تضاد

بيت :

  • با بدان كم نشين كه صحبت بد           گرچه پاكي ، تو را پليد كند

معني : با انسان هاي بد كم تر دوستي و هم نشيني كن ، زيرا انسان هاي بد تو را كه پاك هستي ، آلوده مي سازند.

آرايه : اين بيت يك تمثيل است .

پليد و پاك : تضاد / تكرار « ب » در مصراع اول : نغمه ي حروف

بيت :

  • آفتابي بدين بزرگي را                        لكه اي ابر ، ناپديد كند

معني : لكه اي ابر ، آفتاب به اين بزرگي را پنهان و ناپديد مي سازد. ( دوستي با بدان مانند لكّه اي ابر است كه آفتاب را پنهان مي كند ، انسان را آلوده مي سازد)

آرايه : هر كس با بدان نشيند اگر نيز طبيعت ايشان در او اثر نكند ، به طريقت ايشان متّهم گردد .

معني : هر كسي كه با انسان هاي بد ، هم نشيني كند اگر خلق و خوي آن ها در او تأثير نگذارد راه و روش نادرست آن ها به او نسبت داده مي شود . ( به او تهمت ناروا زده مي شود .)

لغت : طبيعت : سرشت ، خلق و خوي / طريقت : راه و روش / متّهم : كسي كه كار بدي به او نسبت داده مي شود ، مورد تهمت واقع شده

آرايه : نشيند ، نكند و گردد : سجع

بيت : 

  • پسر نوح ، با بدان بنشست          خاندان نبوّتش گم شد

معني :پسر نوح (ع) به خاطر هم نشيني با انسان هاي بد از خاندان پيامبري رانده شد و مقام و مرتبه ي خويش را از دست داد .

لغت : خاندان : خانواده ، دودمان / نبوّت : پيغمبري ، رسالت

آرايه :  نوح و نبوّت : مراعات نظير / تلميح به داستان حضرت نوح (ع)

بيت : 

  • سگ اصحاب كهف روزي چند           پي نيكان گرفت و مردم شد

معني : سگ اصحاب كهف ( ياران غار ) مدّتي به خاطر همراهي با انسان هاي خوب ، به مرتبه و مقام انساني رسيد .

لغت : اصحاب : ج صاحب ، ياران / كهف ( kahf) : غار / مردم : انسان

آرايه : تمليح به داستان اصحاب كهف

توجه : اصحاب كهف : چند نفري بودند كه در دوره ي دقيانوس از شهر بيرون رفتند و در غاري خوابيدند و 300 سال در خواب بودند ...

نكته ي دستوري :  در مصرع دوم « مردم » اسم جمع نيست . گاهي در گذشته بر خلاف امروز به معني مفرد انسان به كار مي رفت و فعل آن هم به صورت مفرد بود .

مثل هم نشين بد چون آهنگر است ، اگر جامه نسوزد ، دود در تو گيرد و مثل هم نشين نيك چون عطار است كه اگر مشك به تو ندهد ، بوي در تو گيرد .

معني :  هم نشين بد مانند آهنگري است كه اگر لباس تو را نسوزاند ( ظاهر تو را تغيير ندهد ) بوي دودش در تو اثر مي كند . ( رفتار و باطن تو را تغيير مي دهد .) و مثل هم نشين خوب همانند عطر فروشي است كه اگر مادهّ ي خوشبوي به تو ندهد. ( باطن تو را تغيير ندهد ) ، دست كم ، بوي خوش در تو اثر مي گذارد . ( در ظاهر و رفتار تو تأثير  مي گذارد . )

لغت : عطّار : عطر فروش / مشك : مادهّ ي خوشبو

آرايه :  آهنگر ، دود و سوختن : مراعات نظير / عطار ، مشك و بوي : مراعات نظير ( در اين عبارت شبكه ي معنايي وجود دارد . ) / نسوزد ، گيرد : سجع / مثل هم نشين ... : تمثيل / بد و نيك : تضاد / هم نشين بد به آهنگر و هم نشين نيك به عطّار : تشبيه

بيت : 

  • هم نشين تو از تو ، به بايد         تا تو را عقل و دين بيفزايد

معني :  هم نشين تو  بايد از خودت بهتر باشد ، تا اين كه چيزي را به عقل و دين تو اضافه كند .

نكته ي دستوري : به ( = بهتر ) : صفت تفضيلي

تاريخ ادبيات

غزّالي ، محمد : ابو حامد امام محّمد بن محمّد غزالي ( 450 - 505 ه . ق ) از دانشمندان معروف دوره ي سلجوقي است . وي در فقه و حكمت و كلام ، سر آمد روزگار خويش بود . پدرش مردي بافنده بود و برخي لقّب غزالي را به مناسبت پيشه ي او مي دانند . وي به مدّت پنج سال در مدرسه ي نظاميّه تدريس كرد و در طابران توس درگذشت و همان جا مدفون شد . از آثار او مي توان به كيمياي سعادت ، نصيحه الملوك و احياء علوم الدّين اشاره كرد .

شعر خواني : پرواز پايه نهم

۱۳۲ بازديد

                                                                                                                                        پرواز

 

قالب شعر: اين شعر محتوايي قطعه مانند دارد .امّا از نظر ساختار به غزل نزديك.  اين شعر اساسا مضموني اجتماعي دارد .

كرم در اين شعر نماد  خود شاعر يا هر انسان متفّكر و جستجوگر است كه از زندگي روزمرّه خويش به تنگ آمده و در تلاش و تكاپو ست تا با حركتي نو خود را رها كند و مرغ نماد انسان هايي است كه با وجود توانايي و خلاقّيت  ( قدرت پرواز كردن )، جرات نو شدن را در زندگي ندارندو براي آن تلاش و كوشش نمي كنند .

به اين گونه از شعر كه در آن شاعر ، از زبان دو يا چند شخصّيت كه در مقابل يك ديگر قرار مي گيرند؛ سخن بگويد و صفات هر يك را از زبان آن ها بيان كند ، مناظره مي گويند.

  1- در پيله تا به كي بر خويشتن تني                                     پرسيد كرم را ، مرغ از فروتني

لغات واصطلاحات : پيله : محفظه اي كه نوزاد برخي حشرات دور خود مي تند / تني : تنيدن ، تار بافتن كرم ابريشم يا عنكبوت/ فروتني : در اين جا مراد « كم كاري و تنبلي مرغ » است .

نكات دستوري : مرغ نهاد مصرع دوم است ./  «را» به معني « از» است بنابراين كرم نقش متمّمي مي گيرد .

معناي بيت : مرغ با تنبلي از كرم پرسيد ، تا كي در خانه ( پيله ) تار مي بافي ؟

درس سوم پايه نهم: مثل آيينه / كار و شايستگي

۲۲ بازديد

درس دوم سال نهم:عجائب صنع حق تعالي+فايل صوتي درس

۴۳۳ بازديد

اين درس به توصيف زيبايي هاي طبيعت مي پردازد. توصيف يعني وصف نمودن وجزئيات و ويژگي هاي يك پديده را بازگو كردن.  در وصف

پديده ها، توجّه به عنصر تخيل مانند تشبيه و تشخيص و... اهمّيت بسزايي دارد.در خواندن اين گونه متن ها، از لحن توصيفي و آهنگي آرام و لطيف، بهره مي گيريم.
همچنين دقّت در مفهوم جمله ها در نوع بيان آهنگ كلام، مؤثّر است. لحن توصيفي با هدف شرح و توصيف خصوصيّات

و ويژگي هاي پديده ها به كار گرفته مي شود.

توجه

معني : آگاه باش كه هرچه در جهان هستي وجود دارد ، همه را خداوند بلند مرتبه ، آفريده است. آسمان و آفتاب و ماه و ستارگاه و زمين و آنچه بر روي زمين است مانند كوه و بيابان و رودخانه و آنچه در كوه هاست از سنگ هاي قيمتي و معدن ها و آنچه بر روي زمين وجود دارد از گياهان گوناگون و آنچه در خشكي و دريا وجود دارد از انواع حيوانات و آنچه كه در ميان آسمان و زمين است ، مانند ابر و باران و برف و تگرگ و رعد و برق و رنگين كمان و نشانه هايي كه در هوا آشكار مي شود ، همه ، شگفتي هاي آفرينش خداوند بلند مرتبه است و اين ها نشانه هايي از خداوند بلند مرتبه است كه به تو فرمان داده است كه در آنها نگاه كني . پس در اين نشانه هاي خداوند ، فكر و انديشه كن.

لغت : بدان : آگاه باش / صنع : آفرينش ، احسان / تعالي : بلند مرتبه / نهرها : جوي ها ، رودخانه ها / جواهر : جمع جوهر ، گوهر ها /معادن : جمع معدن / نباتات : جمع نبات ، گياهان / بر : خشكي / بحر : دريا / ميغ : ابر / رعد : صداي ابرها / قوس و قزح : رنگين كمان / علامات : جمع علامت ، نشانه ها / عجايب : جمع عجيبه ، شگفتي ها / آيات : جمع آيه ، نشانه ها / تفكر : فكر كردن .

آرايه ها : آسمان ، آفتاب ، ماه و ستارگان : مراعات نظير ( در اين قسمت ، شبكه معنايي ، پشت سر هم به كار رفته اند.) / آسمان و زمين و بر و بحر : تضاد / اين عبارت تلميح دارد به آيه هاي 6 تا 11 سوره « ق » ترجمه : آيا منكران حق ، آسمان را فراز خود نمي نگرند كه ما چگونه بناي محكم اساس نهاديم و آن را به زيور ستارگان درخشان آراستيم كه هيچ خللي در آن راه ندارد .(6) و زمين را نمي نگرند كه آن را بگسترديم و در آن كوه هاي استوار بيافكنديم و هر نوع گياه با حسن و طراوت در آن برويانيديم (7) اين دلاليل قدرت در آسمان و زمين ، موجب بصيرت و تذكر هر بنده است...

نكته دستوري : « وي » در « بر وي است » ، ضمير شخصي است كه به زمين ، بر مي گردد. اين كاربرد ، قديمي است و در گذشته براي غير انسان ، از ضمير شخصي استفاده مي كردند.

معني : به زمين نگاه كن كه { خداوند } چگونه آن را مانند فرشي براي تو ساخته و اطراف آن را وسيع ، گشترده است و از زير سنگها محكم ، آبهاي گوارا ، جاري كرده است ، كه بر روي زمين ، جاري مي شود و اندك اندك از زير زمين بيرون مي آيد و به هنگام بهار ، نگاه كن زمين ، چگونه زمين زنده و شاداب مي شود همانند پارچه اي ابريشمي ، رنگارنگ و زيبا مي شود . بلكه هزار رنگ مي شود.

لغت : بساط : فرش ، گستردني ، هر چيزي گستردني مانند فرش و سفره / جوانب : جمع جانب ، اطراف ، كناره ها / فراخ : گشادي ، وسعت ، گسترده / سخت : محكم / لطيف : خوش گوار / روان : جاري / ديبا : پارچه ي ابريشمين رنگين / بلكه : اضافه بر اين ، علاوه بر اين

آرايه ها : زمين و آسمان : مراعات نظير / چون ديبا : تشبيه

نكته دستوري  ويژگي نثر هاي كهن ، در اين عبارت كاملاً ، آشكار است :

1. كوتاهي جمله ها : در زمين نگاه كن / چگونه بساط تو ساخته است / جوانب وي فراخ گسترانيده

2. فراواني فعل ها : نگاه كن / ساخته است / گسترانيده / كرده / مي رود / مي آيد و ...

3. تكرار فعل ها و بر خي كلمه ها : زمين / شود / كن / چگونه و ....

معني : اگر داخل خانه اي بروي كه نقّاشي و گچ بري كرده باشند ، زمان زيادي ، آن را وصف مي كني و ز آن كار ف تعجّب مي كني در حالي كه هميشه در خانه ي خدا ( دنيا ) هستي و اصلاً عجّب نمي كني و اين دنيا ، خانه يخداست و فرش آن ، زمني است و سقف بي ستون آن آسمان است كه اين ، بسيار عجيب است و چراغ آن ف ماه است و شعله ي آن ، خورشيد و چراغدان هايش ستارگان هستند و تو از شگفتي هاي اين دنيا ، بي خبري ، زيرا دنيا بسيار بزرگ اس و تو كوتاه نظري و زيبايي ها و بزرگي هاي آن را ، درك نمي كني.

لغت : شوي : بروي / نقش : نقّاشي / كنده كرده باشند : كنده كاري كرده باشند / ضفت : وصف كردن / قنديل : چراغ آويز ، چراغدان / غافل : بي خبر / مختصر : كم و كوتاه ، ناچيز

آرايه ها : خانه ي خدا ( در خانه ي خدايي ) : استعاره از دنيا / سقف : استعاره از آسمان / بزرگ و مختصر : تضاد / عالم به خانه ، زمين به فرش ف ماه به چراغ و آفتاب به شعله و قنديل به ستاره ، تشبيه شده است.

معني : به پرندگان آسمان و حشره هاي روي زمين نگاه كن كه هر يك را با شكل و ظاهيري متفاوت آفريده و هر كدام از ديگري بهتر و زيبا تر است . آن چه كه لازم بود به هر يك (موجودات ) داده و به هر كدام  ، ياد داده كه چگونه غذا به دست بياورد و بچّه را نگاه دارد تا بزرگ بشود و چگونه لانه ي خود را بسازد . به مورچه نگاه كن كه چگونه در زمان مناسب غذايش را جمع مي كند.

لغت : مرغان هوا : پرندگان آسمان / نيكوتر : زيبا تر ، خوب تر / آشيان : لانه

معني : ي انسان ، مثل تو در اين دنيا ، مثل مورچه اي است كه در قصر پادشاهي ، لانه دارد و جز غذا و يارن خويش به چيز ديگري فكر نمي كند و از زيبايي قصر و غلامان و تخت پادشاه ، باخبر نيست . اگر مي خواهي در حدّ و اندازه ي مورچه باشي ، در همان حد باقي بمان و اگر نمي خواهي مثل مورچه باشي به تو اجازه داده اند كه در باغ شناخت خداوند بلند مرتبه ، تماشا كني و از ...پس از چشم باز كن تا شگفتي هاي جهان را ببيني كه شگفت زده و حيران شوي

لغت : مثل : وصف حال ، داستان ، به عنوان مثال / مَلِك : پادشاه / جمال : زيبايي / سرير : تخت ، اورنگ / مُلك : پادشاهي ، مملكت / مدهوش : سرگشته ، سرگردان / متحيّر : حيران ، سرگردان

آرايه هاي : مثل تو : شبيه و تمثيل / قصر و مَلِك و غلام : مراعات نظير / بستان معرفت : تشبيه / بستان معرفت : استعاره از دنيا

نكته دستوري : مرجع ضمير « وي » مَلِك است.

از كتاب : كيمياي سعادت محمّد غزالي

خود ارزيابي :

1. كدام بخش درس، به روز رستاخيز، اشاره دارد؟ در وقت بهار بنگر و تفكر كن كه چگونه زنده شود.و چون ديباي هفت رنگ گردد.

2. عبارت « هر يكي را آن چه به كار بايد ، داد » را توضيح دهيد. هر كدام ازموجودات آن چه لازم بوده ، داده است.

3. بند پاياني درس ( و مثل تو چون مورچه اي ... ) چه ارتباطي با درك شگفتي هاي هستي دارد ؟

اين كه انسان مثل ، مورچه اي است كه آگر در آيات الهي و موجودات اطراف خود تفكّر نكند ، قادر به شناخت عظمت آفرينش و شگفتي هاي عالم هستي نخواهد بود.

درس اول پايه نهم: آفرينش همه تنبيه خداوند دل است

۱,۶۳۰ بازديد


آفرينش همه تنبيه خداوند دل است

قالب شعر : قصيده

شعر از : سعدي

  • بامدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار                  خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار

معني :

در صبح زود اوّل بهار كه طول شب و روز آن يكسان است ، رفتن به صحرا و تماشاي كردن گل هاي زيباي بهاري ، لذّت بخش است.

لغت :

بامداد : صبح زود / ليل : شب / نهار : روز

آرايه : ليل و نهار : تضاد / بهار و نهار : جناس

  • آفرينش همه تنبيه خداوند دل است               دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار

معني : تمام پديده هاي آفرينش براي آگاه كردن انسان هاي عارف است و اگر كسي وجود خدا را انكار كند و به خدا ايمان نياورد ، ذوق و احساسي ندارد.

افرينش

لغت : آفرينش :  آفريده هاي جهان / تنبيه : هوشيار كردن / خداوند دل : صاحب دل ( انسان عارف ) / دل در مصراع دوم : احساس و عاطفه / اقرار : اعتراف

آرايه ها : واج آرايي « د » / كه و به : جناس / دل : مجازاً احساس و عاطفه

نكته دستوري : آفرينش : مشتق / كه در مصراع دوم به معني كسي كه ، ضمير مبهم است / همه : بدل

توضيحات ستايش پايه نهم

۱۳۶ بازديد

 1- به  نام  خداوند  جان و خرد         كزين برتر، انديشه، بر نگذرد

معني: به نام خداوندي آغاز مي كنم كه دو نعمت بزرگ عقل و جان را به انسان عطا كرده است زيرا فكر و انديشه انسان نمي تواند فراتر ازاين برود . به ذهن و انديشه انسان ،سخني بالاتر ازاين خطور نمي كند كه سخنش را با نام پروردگاري آغاز كند كه به انسان جان و خرد بخشيده است.


 

2- خداوند   نام  و خداوند  جاي        خداونـد  روزي  ده   رهنمـاي

توضيحات: نام: در حديثي اسماي الهي نود و نه مورد ذكر شده است. (إنَّ للّه ِ تِسعَة و تِسعينَ إسماً ) و در دعاي جوشن كبير كتاب مفاتيح  الجنان شيخ عباس قمي هزار و يك اسم و صفت الهي آمده است./روزي ده : اشاره به صفت رزّاق بودن الهي است (هو الرّزّاق)/ رهنماي: اشاره به هدايتگري خداوند است ( واللّه يهدي مَن يشاء)

معني : خداوند متعال صاحب اسما و صفات و القاب متعدّد و آفريننده ي جاو مكان(عالم هستي) است. اوست كه روزي دهنده موجودات عالم و هدايت كننده آنهاست.


3- خداوند كيوان  و گردان سپهر        فروزنده ي ماه وناهيد و مهر

توضيحات: كيوان : زحل ، نام يكي از افلاك هفتگانه است./ گردان سپهر: گردان صفت است براي سپهر كه قبل از موصوف آمده است./ناهيد: زهره از افلاك هفتگانه/ مهر : خورشيد از افلاك هفتگانه / مراعات نظير در بين كلمات: كيوان، سپهر، ماه، ناهيد و مهر

معني : خداوند متعال افلاك هفتگانه ( قمر، عطارد، ناهيد، خورشيد،مريخ ، مشتري، زحل) و آسمان در حال حركت را آفريده است و اوست كه به خورشيد و ماه و ستارگان نور و روشني بخشيده است.